تصویر هدر بخش پست‌ها

وبلاگ انیمه 💚

سلام به وبلاگ انیمه💚 خوش اومدی💐 اینجا کلی پست کیوت و رمان داریم❤💙

رمانTrue love پارت 4

رمانTrue love پارت 4

| 𝒜.ℛ

خب برو ادامه

راستی سلام

از زبان لیا

داشتم فکر میکردم خواهر ریو چجور آدمی هست که یکی در اتاقم رو زد 

لیا: بله

خدمتکار: خانم غذا آماده هست

لیا: اومدم

وبعد از اتاق بیرون اومدم و به اتاقی که غذا میخوریم رفتم همی اونجا نشسته بودن ومنتظر بودن فکر کنم تنها کسی هستم که همیشه دیر میام

لیا: سلام

ماریا: سلام 

رفتم نشستم و شروع کردم به غذا خوردن که پدر گفت

راجان: لیا تو گفتی میخوای یه مهمون دعوت کنی حالا اون کیه؟ 

لیا: ام... پدر اون دو تا آدمای مهربونی هستند

راجان: من نگفتم چجور ادمی هستند گفتم کی هستند. 

لیا: ......... 

ماریا: بعد از اینکه غذاتو خوردی بیا اتاقم 

لیا: باشه مادر

لئو: منم میخوام باهات یه گپی بزنم

لیا: اهم

غذامو خوردم و رفتم تو اتاق مادر

لیا: سلام

ماریا: سلام، خب بشین 

نشستم

ماریا: یه سوالی میپرسم باید صادقانه جواب بدی

لیا: باشه

ماریا: اون مهمونا کی هستن و تو چجوری باهاشون آشنا شدی؟؟ 

لیا: قول میدی به پدر نگید

ماریا: باشه

لیا: خب اونا توی شهر زندگی میکنند و اسم یکیشون ریو هست

ماریا: میدونی اگه پدرت بفهمه چی میشه 

لیا: برای همینه که میگم به پدر نگو

ماریا: باشه ولی نگفتی چجوری باهاشون آشنا شدی و نگفتی اسم اون یکی چیه

لیا: خب اسم ان یکی رو نمیدونم ولی ریو گفت که اونم میخواد به جشن تولد من بیاد، نمیتونم بگم چجوری آسنا شدیم این یه رازه

ماریا: خب اونا که لباس مناسبی برای جشن ندارند 

لیا: من بهشون دادم

ماریا: خیله خب من میزارم اونارو دعوت کنی

لیا: واقعا

ماریا: اره

وبعد هورایی گفتم از اتاق خارج شدم و به اتاقم رفتم و همون لباسایی که توی جنگل میپوشم  ررو پوشیدم و این بار از نرده بون پایین نیومدم و پریدم و هیچ آسیبی ندیدم دیدم ریو نشسته و داره با یه چیزی ور میره رفتم جلو

لیا: سلام

ریو: سلام

لیا:چیکار میکنی  

ریو: دارم با چاقو چوب میتراشم

لیا: خب چی میخوای با چوب درست کنی؟ 

ریو: اسب

لیا: اها

از زبان لئو

دیدم لیا رفت تو اتاقش یکم وایسادم بیاد بیرون ولی نیومد در رو زدم ولی کسی جواب نداد برای همین در رو باز کردم ولی نبود آخه کجا رفت مگه همین الان نرفت توی اتاقش گیج شده بودم آخه لیا یهو کجا رفت یعنی آب شده رفته زیر زمین هوف همیشه غیبش میزنه بزار برم به مادر بگم رفتم تو اتاق مادر

ماریا: کاری داشتی

لئو:............. 

_____________________________________________

2439 کاراکتر

اگه کم بود ببخشید دیگه ولی شما حمایت نمیکنین منم ناراحت میشم پس لطفا لایک و کامنت بزارید♡

 

 

بای👋🏻👋🏻